سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://medicalhistory.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ

سرآغاز پزشکی در ایران

(تاریخ پزشکی ایران باستان و ایران بعد از اسلام)

آغاز تاریخچه پزشکی در ایران در واقع از دوره ای می باشد که آریایی ها در زادگاه نخستین خود در نزدیکی خوارزم زندگی می کردند و اولین پزشک آریایی  "تریتا" نامیده شده که در واقع مانند اسکلپیوس برای یونانیان و آسکولاپیوس برای رومیان می باشد.


نوشته های کتابهای مختلف زبان پهلوی نشان می دهند که "تریتا" در جراحی نیز دست داشته . تریتا از خواص دارویی گیاهان مختلف نیز آگاهی کامل داشته و به ویژه خود عصاره ی آنها را تهیه می کرد . همانگونه که در یسنای 9 بند 10آمده است :" سومین ناموری که گیاه هئوما را فشرد و عصاره آن را مهیا ساخت تریتا از خاندان سام بود ، آنکه صاحب دو پور دلیر یکی ارواخشیه و دیگری گرشاسب گردید" .

نام این پزشک نه تنها در پزشکی ایران به جا مانده است بلکه در منطقه هندوستان نیز نخستین پزشک آریایی شناخته شده و این نشان می دهد که وی هنگامی زندگی می کرده که آریاییان هند و ایران از هم جدا نبوده اند .

پس از تریتا درناحیه آریاویژ درمکانی به نام "ورایماکرت" یک پزشک آریایی به نام "یما" توانست گروهی از بیماریان پوستی و استخوانی و دندانی و بسیاری از بیماران دیگر را از افراد سالم تشخیص دهد. ساکنین این ناحیه جهت سلامتی خود از پرتوهای آفتاب بهره می گرفتند ..

در مینوخد پرسش 60 بند 2 اشاره می نماید : ورایماکرت در ایران ویژ، ساخته یما است و هرآیین مردمان و ستوران و پرندگان در آنجا به خوبی زیسته و در آنجا از مردان و زنان هر چهل سال نسلی جدید و خانواده ای پدید آید و زندگانی آنها بسیار و ایشان را درد و رنج و بیماری کمتر است " . ناگفته نماند نام یما نیز مانند تریتا در کتب هنود یادشده است .

بقراط ظاهراً اولین کسی بود که در تاریخ طب را به صورت منظم و مدون ارائه کرد و آن را از سحر و جادو جدا ساخت بود ( 460-355 قبل از میلاد مسیح ) . پس از وی ، جالینوس ( سال 199- 129 میلادی ) مدرسه جدیدی برای تشریح بنا کرد و آثارش برای مدت بیش هزار سال اساس عقاید طبیعی دانان قرار گرفت . طب مزاجی در واقع اساس روش درمانی بقراط و جالینوس بود.

دکتر نجم آبادی در کتاب تاریخ طب در ایران ضمن اشاره به این مطلب اذعان می کند که" مکتب طبی زرتشت خیلی پیش تر از مکاتب طبی یونان ، در عالم وجود داشته است" . اما بهرحال در میان مورخین در مورد مبدا طب مزاجی اتفاق نظر وجود ندارد.

آقای سیریل الگود نویسنده کتاب تاریخ پزشکی ایران در صفحه 36 این کتاب عنوان کرده است:" تا آنجا که از اطلاعات بدست آمده معلوم می شود ، در ایران قدیم وضعیت طب پیشرفته تر از آشور بود . حتی به جرات می توان پا را فراتر نهاده گفت که ایرانیان اصول آن چیزی را که طب یونانی نامیده شده به یونانیان تعلیم داده اند .حتی خود یونانی ها هم فرضیه طبایع چهارگانه خود را یک فرضیه بیگانه می شناختند و به رسم آن زمان آن را ایرانی می نامیدند ."

در قرن چهارم میلادی بود که مردم و حتی اطباء کم کم روش بنا نهاده شده توسط بقراط و جالینوس را رها کردند و برای درمان بیماریها به معالجه با سحر و طلسم متوسل شدند و سال های متمادی روش بقراط و جالینوس به فراموشی نهاده شده بود.

در جنگ های ایران و یونان بود که آثار طبی بقراط و دیگر اطبای یونانی بدست ایرانیان افتاد و ایرانیان از آن بهره جستند. در واقع در مدرسه جندی شابور با ترجمه آثار مهم نویسندگان یونانی ، به کمک دانشمندان ایرانی طب یونان دوباره شکوفا شد.

بعد از اسلام نیز با شکوفایی ترجمه کتب طبی یونان، دانشمندان مسلمان بزرگی از جمله محمد بن زکریای رازی و ابن سینا ظهور کردند . پیشرفت های علمی سریع مسلمانان موجب شگفتی جهانیان شده بود، طوری که هر کس به دنبال علم بود پا به این سرزمین می گذاشت .اما در اروپا شرایط متفاوت بود. درآن زمان در اروپا نقاط بیمارستانی کمی وجود داشت و شیوه درمانی علمی چندان مرسوم نبود، در حالیکه در قلمرو اسلام بیمارستانهایی مجهز به بخش‌های مختلف با تخصصهای مختلف وجود داشت .

همچنین آورده‌اند که بیمارستانها دارا ی کتابخانه ، سالن تدریس و داروخانه بطور مجزا بوده است . در دوران پیش از رنسانس که اروپا تحت فرمان کلیسا اداره می شد اروپائیان کار ی نمی کردند مگر با انگیزه های دینی و خرافات برگرفته از دین مسیحیت، طوریکه در درمان بیماریها نیز فقط به دعا درمانی می پرداختند.

با فتح شهرهای مسلمانان توسط مسیحیان ،آثار علم و فن آوری و تمدن مسلمین در این شهرها موجب تعجب اروپائیان شد که از جمله این شهرها بیت المقدس بود . این مسائل موجب زمینه سازی "انقلاب رنسانس" در اروپا شد .در طی دوران رنسانس کتابهای دانشمندان مسلمان به زبانهای اروپائی ترجمه شدند و این روند باعث پیشرفت اروپایی ها شد. گفته می شود که در زمینه طب ، پس از انجیل کتاب " قانون در طب" ابن سینا متداول ترین کتاب در اروپا شد و طب ابن سینا برای مدت ها در اروپا تدریس می شد . در این دوران بود که مسلمانان دچار جنگهای داخلی و حکم فرمائی حکام نالایق و سیاستهای استعماری دولتهای اروپائی شدند و بتدریج از علوم دور ماندند.

طب شیمیایی در مقابل طب مزاجی

بعد از رنسانس اروپائی ها به دنبال این بودند که خود را از شرمندگی تقلید دانش از مسلمانان خارج کنند و بنابراین تلاشهای بسیاری انجام دادند.برخی از آنان براندازی سنتهای عربی را پیشه خود کردند . گفته می شود که شخصی به نام "پاراسلس" ( 1541-1493 میلادی ) که کیمیاگری از سرزمین سوئیس بود شروع به تدریس پزشکی در" دانشگاه بال" سوئیس کرد و در روز شروع استادی خود کتاب "قانون" را در آتش سوزاند و این گونه فریاد کشید : "با کمال بی باکی به شما می گویم که موهای پشت گردن من بیش از کلیه دانشمندان شما معلومات دارد . تکمه ای در کفش من از ابن سینا خردمند تر است و ریش من از آکادمی شما تجربه بیشتری دارد و...و سپس روبه پزشکان حاضر در جلسه کرد و گفت : کلید اصلی پزشکی و به ویژه درمان شناسی قبل از هر چیز در کمیاگری است ... این حالت خودباوری او توسط اطباء اروپایی مورد تأیید قرا رفت و به این ترتیب مسیر طب تغییر یافت واز داروهای طبیعی به سمت داروهای شیمیایی انتقال یافت " . با این حال داروهای شیمیایی نیز جایگاه خاص خود را در طب سنتی داشتند و به آنها عناوینی مثل داروها "ذوالخاصیت" ( یعنی داروهایی که در هر مزاجی وبا هر طبعی یک کار مشخص و معین را انجام می دهند ) داده شده است .

علم پزشکی در جندی شاپور

جندی شاپور نقشی مهم در تاریخ طب ایران داشته است. گفته می شود که تاسیس اولیه این شهر به دوران قبل از تاریخ و زمان ورود قوم آریایی ها برمی گردد و بعدها به‌وسیلهِ "شاپور" تجدید بنا شده است. هدف اولیه وی از این تجدید بنا ایجاد محلی برای استقرار اسیران رومی و یونانی و استفاده از تخصص های آنان بود.

در واقع آنچه باعث پیشرفت این شهر شد تمایل شدید پادشاهان ساسانی به جمع آوری بخش‌های پراکنده اوستا و مطالب دینی زرتشتی بود. قسمت عمده اوستا که بیشتر شامل بخش های علمی آن بود، با حمله اسکندر و پس از آن بی مهری و کم توجهی پارتیان ، پراکنده شده بود ، کریستین سن، مورخ مشهور تاریخ ساسانیان در این باب چنین می گوید:

«کتب مذهبی اوستایی در اثر بقای کیش زرتشتی در دوران تاریک غلبه اسکندر و سالهای بعد از آن ، همچنان محفوظ مانده بود ، ولی آثار اوستایی در زمینه های غیر دینی مانند طب ، نجوم ، جغرافیا و فنون به طور عمده به هندوستان ، یونان و کشورهای دیگر پراکنده شده بود.اکنون جمع آوری مجدد این آثار وجهه همت شاپور قرار گرفت و دستورات لازم درباره آن صادر گردید. ظاهراً در این دوره در ریشهر ، ناحیه ای در شوش هیاتی از نویسندگان تاسیس شد که کارشان ثبت مطالب مربوط به نجوم و علوم سری به زبان مخصوص و شاید با علامات رمزی به نام گشتک بود . . . » 

مهاجرت علمای نستوری عامل دیگری بود که باعث پیشرفت علوم قدیم در جندی شاپور شد .دلیل مهاجرت علمای نستوری این بود که آنان در شهر الرها تحت فشار شدید بودند. شهر الرها یا ادسا به دلیل موقعیت سوق الجیشی و مهمش همواره مورد توجه دانشمندان یونانی و ایرانی قرار داشت و مدرسه معروفی به همین نام در آنجا ساخته شده بود.الرها یک شهر کاملا یونانی بوده و به دلیل نفوذ فراوان کلیسا و علمای مسیحی بخصوص پاپ سایه ای از تعصب مذهبی بر آن گسترده شده بود و این درست برخلاف گندی شاپور بود که از هر تعصبی فارغ و آزاد بوده و محدودیتی برای دانشمندان نداشت.

در واقع از دلایل مهم چنین مهاجرتی آزادی مذهبی ، صلح و آرامش شهر گندی شاپور بود. یک قرن امنیت که نتیجه پایان جنگهای بین ایران و روم بود باعث شد که تدریس علوم و بویژه طب به روال عادی برگردد و این گونه بود که علوم یونانی با مهاجرین شهر الرها به ایران آمد. شدت تاثیر پذیری از علوم یونانی به حدی بود که مدرسه گندی شاپور کاملا تحت نظر علمای نستوری اداره می شد.سیریل الگود در این باره عنوان می کند: « هنگامی که شاپور بر تخت سلطنت نشست شهر را وسعت داد و تاسیس دانشگاه نیز در آن شهر به وی نسبت داده شده است تصور می شود این دانشگاه تحت نظر اولیای کلیسای نستوری اداره می شده زیرا پزشکان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم دعای صبحگاهی شرکت جویند » 

از سیر تحولات مدرسه گندی شاپور در بقیه دوران حکومت ساسانیان اطلاع چندانی در دست نیست ولی گفته می شود که پزشکان متبحری از این مدرسه به اطراف کشور و حتی کشورهای همجوار گسیل می شده اند که نام برخی از آنان در آثار بزرگانی چون سعدی ، جاودانه گشته است.  زمانی که اعراب به ایران حمله کردند این مدرسه در اوج شکوفایی علمی خود بود. در سال 636 میلادی جندی شاپور به سپاه اسلام تسلیم شد ، ولی خوشبختانه دوراندیشی مسلمانان و شهرت دانشگاه باعث شد که از گزند حوادث مصون بماند و همچنان به عنوان مرکز پزشکی قدیم و علوم یونانی نمایان باشد.بعدها با مهاجرت اساتید آن به بغداد کم کم از شهرت و آوازه این شهر کاسته شد و بغداد جای آنرا گرفت .

سیریل الگود در باب علم طب قدیم می گوید: «از جمله ، طب عرب در زمان مامون از منابع مختلفی فراهم گردیده و از همه بیشتر مدیون افکار یونانیان بود و این از روزی که داریوش دموکدس را مجبور ساخت مهارت علمی خود را به کار اندازد روز به روز افزایش می یافت. با وجود این درست نیست بگوییم که مطالعه آثار یونانی نخستین بار به وسیله خلفای عباسی امکان پذیر گردیده است زیرا اصول طب که در گندی شاپور متداول بوده نیز تا اندازه زیادی یونانی بوده و تصور می رود مدتها پیش از چیرگی عرب بر ایران ، ترجمه های سریانی در کنابخانه بیمارستان موجود بوده است . به همین نحو نباید افتخار گشایش عصر ترجمه را که در زمان مامون در بغداد معمول شده و به اوج خود رسیده بود به این خلیفه منسوب دانست.» 

سید حسین نصر نیز بیان داشته است که «پیوستگی بزرگ میان طب اسلامی و یونانی را باید در پزشکی اواخر عصر ساسانی خصوصا در مدرسه گندی شاپور جستجو کرد نه اسکندریه . به هنگام ظهور اسلام جندی شاپور بهترین دوران خود را می گذرانده است. مدرسه مزبور که مهم‌ترین مرکز پزشکی عصر به شمار می آمد محیطی بود که مرکز تجمع دانشمندانی با ملیتهای گوناگون بود و سنتهای پزشکی یونانی ، هندی و ایرانی را با هم درآمیخته زمینه را برای پزشکی اسلامی آماده می کرد.»


طب در دوران خلافت امویان

یک قرن و نیم ابتدای استیلای مسلمانان بر ایران از جمله ادوار پر ابهام تاریخ سرزمین ایران است.در واقع اطلاعات موجود از وضعیت سیاسی، اجتماعی و علمی این دوران بسیار اندک است ."ا.س.کندی" در این باره می گوید: «از قضا آگاهی ما درباره علم در عصر ساسانی بیش از اطلاع ما از همین زمینه در صد سال استیلای عرب می باشد.» 

در نتیجه این کم اطلاعاتی اظهار نظرهای متفاوت و گاهی متضاد در بین مورخین وجود دارد ،چنان که بعضی اعراب را بی فرهنگ و دشمن علم دانسته و برخی دیگر توصیه های اسلام در خصوص لزوم یادگیری علوم را مورد تاکید قرار داده و مسلمانان را طرفدار و دوستدار علم دانسته اند. 

در واقع طبق شواهد مسلمانان بعد از فتح گندی شاپور نه تنها ویرانی و کتاب سوزی نکردند بلکه با خوش رفتاری برخورد کرده و مدرسه طب را دست نخورده در اختیار استادان مسیحی باقی گذاشتند  . سید حسین نصر در این باب ادعا کرده است که: «از یک جهت فعالیت علمی این دوره ادامه فعالیتهایی بوده که از اواخر عصر ساسانی آغاز شده بود اما به مقیاسی بسیار وسیعتر » از شواهد تاریخی بر می آید که در این دوران رکود علمی کم و بیش وجود داشته است.دلیل این رکود علمی را در چند چیز می توان دانست . مهم‌ترین عامل این بوده است که اعراب چیزی بیشتر از علم و فرهنگ ایرانیان نداشتند تا به ایرانیان بدهند. دیگر اینکه در طی دوران حکومت امویان ، ایران دچار حوادث و آشوب های بسیاری بود و در نتیجه دانشمندان و پزشکان به جای توجه علم به فکر جان و مال خود بودند. دیگر اینکه ایران مفتوحه بود و بنابراین در نظر اعراب عرصه ای برای گسترش اسلام و منبع ثروت برای تامین مخارج حکومت بوده و به همین دلیل دیگر در ایران جایگاهی برای دانش پروری باقی نماند.

ویکتور دانر در این باره می گوید :

«در ابتدا دوران امویه بخش ایرانی عالم اسلام توجه اندکی شده بود زیرا مرکز صحنه که در دست پیشگامان و راهنمایان بود نخست در حجاز و سپس بعدها در دمشق و بغداد قرار داشت . این امر تا حد زیادی بواسطه خاستگاههای اسلام در حجاز و جابجاییهای بعدی پایتخت آن و انتقال بعدی مراکز فرهنگی به جاهای دیگر . . . بود.» 

خلافت عباسیان و علم پزشکی

با روی کار آمدن عباسیان ، نگرش طبقاتی و برتری عرب بر عجم کم شده و در نتیجه خلفا تمایل بیشتری نسبت به حضور ایرانی ها پیدا کردند. از جمله نمونه های بارز این مساله حضور اطبای ایرانی در دستگاه خلافت از زمان حکومت منصور به بعد بود. طبق شواهد تاریخی این حضور به حدی پررنگ بوده که برخی نویسندگان بیان کرده اند که منصب وزارت که در ابتدای دوران عباسی شکل گرفت اغلب در اختیار پزشکان قرار می گرفت.

در مورد آغاز نفوذ پزشکان غیر عرب به دربار خلیفه منصور گفته شده که وی به دلیل بیماری سوهاضمه ای که همواره از آن رنج می برد و اطبای مخصوص خلیفه از درمان آن عاجز و ناتوان بودند ، از"جورجیس بختیشوع"رئیس "دانشگاه جندی شاپور" برای آمدن به بغداد دعوت کرد و بختیشوع پس از این دعوت پسرش را به عنوان رئیس دانشگاه منصوب نموده و خودش به همراه تعدادی دیگر از همکارانش به بغداد عزیمت کرد. این حضور در واقع به عنوان نقطه عطفی برای خاندان بختیشوع و کلیه پزشکان غیر عرب به حساب می آید چون اولا به غیر از جورجیس که علاوه بر علم طبابت در علم ترجمه هم متبحر بوده و شهرتی به سزا داشت و گفته می شود از اولین مترجمان آثار طبی به زبان عربی بود  ، بقیه خاندان او و فرزندانش برای سالیان دراز(تا زمان عضدالدوله)در دربار خلفای عباسی می زیستند. فرزندان بختیشوع گرچه اعتبار علمی پدر را نداشتند و بیشتر به امور سیاسی مشغول بودند ، ولی به هر حال همواره مقرب درگاه بودند. ثانیا حضور آنان به منزله فتح یابی بود برای حضور دیگر اطبای غیر عرب در دستگاه خلافت که از مهم‌ترین آنها می توان به خاندان ماسویه طبیب اشاره کرد. در کتاب مختصرالدول در خصوص این اتفاق چنین نوشته شده است: «این هیئت با عزت و احترام مورد استقبال قرار گرفت و چند روز بعد خلیفه داستان بیماری اسف انگیز خود را با جورجیس در میان گذاشت و با کمال خوشوقتی وعده درمان خود را از او استماع کرد . معالجه با موفقیت کامل انجام گرفت و متعاقب آن از جورجیس خواسته شد که با سمت سر پزشک خلیفه در دربار باقی بماند» 

ماسویه به همراه دو پسرش میکائیل و یوحنا وارد دستگاه خلافت هارون الرشید شده و به دلیل آوازه علمی به رقابت با خاندان بختیشوع پرداختند.گفته می شود که یوحنا از شهرت علمی و طبی بیشتری برخوردار بود و در دوران چهار خلیفه عباسی یعنی مامون ، معتصم ، واثق و متوکل به امر طبابت و ترجمه آثار یونانی اشتغال داشت.

الگود در مورد او می گوید: «یوحنا فرزندی نداشت که نام او را زنده نگه دارد ولی در عوض کتب و آثار فراوانی از خود به یادگار گذاشت . این نوشته ها تقریبا تمامی رشته های طب از جمله طب بالینی ، زنان ، داروسازی و تشریح را حتی به صورتی ساده تر شامل می شوند.» 

نهضت ترجمه که از دوران عباسی آغاز شده بود ،در دوران مامون با شروع به کار"بیت الحکمه" به اوج خود رسیده بود و یکی از اعصار مهم تاریخ پزشکی می باشد.اشتیاق فراوانی بین مترجمین که اکثر آنها اطبای دربار بودند ، برای ترجمه آثار طبی یونانی وجود داشت و حمایتی خلفا از این حرکت علمی و دقت مترجمین برای ترجمه این آثار همه از جمله عواملی بود که این دوران را به دوره ای طلایی در شکوفایی علمی بخصوص علم طبابت تبدیل کرد. اهمیت این حرکت علمی، از نظر ترجمه آثار و پیشرفتها ی علوم در حدی است که برخی نویسندگان این دوران را معادل دوره تجدید حیات علمی در غرب می دانند و معتقدند که مترجمان اروپایی از نظر سبک ترجمه و دقت لازم به مراتب از همکاران عرب خود عقب تر بودند.

اکثر این مترجمان اطبای مسیحی بوده و در دربار زندگی می کردند.در کتاب "طبقات الطباء" اسم تعدادی از این پزشکان آمده است که از بارز ترین آنها می توان به اسرائیل بن ذکریا ، ثابت بن قره ، یوسف الساهر ، سنان بن ثابت ، هلال بن ابراهیم و . . . اشاره کرد. 

چشم پزشکی یکی از شاخه های پزشکی بود که در این دوران به شکوفایی خود رسید. البته مسلمانان در داروسازی هم پیشرفتهایی داشتند ولی ایجاد روشهای نوین در چشم پزشکی از افتخارات پزشکان اسلامی بود. گفته شده است که مسلمانان دانسته های رومیان و یونانیان را از طریق ترجمه به دست آورده و سپس بر آنها افزودند.با پیشرفت این علم مسلمانان توانستند بسیاری از انواع بیماریهای چشم را تشخیص داده و شیوه درمان آنها را بیان نمایند . در زمینه جراحی چشم نیز مسلمانان به پیشرفتهای چشم گیری دست پیدا کرده . در دوران خلافت متوکل به دلیل سخت گیری ها و تعصبات او در مسایل مذهبی و غیر مسلمانان بخصوص پزشکان حرفه پزشکی سخت تحت فشار قرار گرفت. در زمان متوکل با کاهش حمایت خلیفه شکوفایی علوم کاهش یافت و سیاست وی باعث ایجاد رکود در طبابت شد .

آل بویه و تحولات علم طب

شروع خلافت آل بویه و اعمال نفوذ آنان در دستگاه خلافت باعث ایجاد فضای نسبتاً مناسبی برای رشد دانش و فرهنگ شد و اطبا دوباره به کارهای علمی روی آوردند و دوباره شرایط برای رشد و شکوفایی طب فراهم شد. ابن العبری در کتاب خود در مورد این دوران چنین می گوید: « بدین ترتیب این گونه مطالعات و تفکرات که مرده بودند جانی تازه یافتند و مشتاقان این حقایق که پراکنده بودند بار دیگر انجمن آراستند. جوانان به تحصیل و مطالعه تشویق شدند و پیران به ارشاد و تربیت مامور گشتند. میدان آزاد و وسیع شد و بازار قابلیت ها که قبلا خریدار نداشت گرم و رایج گردید.» 

از جمله کارهای مهم آل بویه بخصوص عضد الدوله تلاش فراوان وی برای احداث بیمارستان بود که باعث شد بیمارستانهای بسیاری در شهر های مختلف تأسیس گردد. بیمارستانهایی که در دوران اسلامی در شهرهای مختلف ساخته می شد غالبا الگوی بیمارستان گندی شاپور را داشتند و مرکز گندی شاپور برای سال های متوالی تامین کننده کادر پزشکی و پرستاری این بیمارستانها بود. در این بیمارستانها مانند مراکز درمانی دانشگاهی امروزی عمل می کردند یعنی تمامی کارهای پزشکی و داروسازی انجام می شد و علاوه بر آن اطبای با سابقه به تعلیم اطبای جوان می پرداختند.در تاریخ آمده است که قبل از عضد الدوله بیمارستانی در قسمت قدیمی شهر بنا شده بود که در طرف دروازه کوفه قرار داشت. 

این بیمارستان از قدیم به مریضخانه مرکزی بغداد مشهور بوده و اغلب پزشکان بغداد از بختیشوع تا زمان احداث بیمارستان عضدی در آنجا کار می کردند. عضدالدوله علاقه و عشق زیادی به ترجمه مطالب علمی و پزشکی داشت و بیمارستانهای مجهزی را در شهرهای مختلف احداث کرد از جمله بیمارستان بغداد که طبق شواهد تاریخی بسیار بزرگ و مجهز بوده است..

در این دوران بود که بوعلی سینا ، رازی و بسیاری دیگر از دانشمندان و اطبای نامدار ظهور یافتند
.


[ دوشنبه 93/10/15 ] [ 10:21 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 177
کل بازدیدها: 418624